کد مطلب:124444 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

در توصیف ستارگان
[37]-273 - مجلسی رحمه الله با سند خود در توصیف ستارگان نقل كرده است:

امام حسن علیه السلام در توصیف ستارگان فرمود:سپس در آسمان، چراغ هایی روان كرد كه نورشان در خزانه ی اوست، و حارس [1] آسمانی در میانشان و نیز شهابشان از ستاره هایی كه همچون در می درخشند، در گردش است؛ آن ستاره هایی كه اگر تابش آنان نبود، چشم بندگان خدا در تاریكی های هراس انگیز بسیار پرظلمت شب، چیزی را نمی دید، و در آن ها رهنمون ها بر راه های روشن قرار داد تا جابه جا شدن و رفت و آمد خود را كه به آن نیاز دارند، دریابند. [2] .



[ صفحه 240]



[38]-274- بحرانی با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل كرده است:

چون امام حسن علیه السلام از كوفه آمد، مردم مدینه به استقبالش آمدند؛ در حالی كه شهادت امیرمؤمنان علیه السلام را به او تسلیت، و آمدن او را تهنیت می گفتند، و همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله [نیز] نزد امام حسن علیه السلام آمدند و عایشه گفت:ای أبامحمد! سوگند به خدا! جد تو زمانی از دنیا رفت كه پدر تو درگذشت، و من در آن روزها كه نزد ما بود، با پیشگویی مرگ او، سخنی راست گفتم.

و حضرت علیه السلام فرمود:شاید آن سخن، تمثل تو به اشعار «لبید بن ربیعه» بود كه می گوید:

من به آن زن بشارت دادم، و او با شتاب، روسری خود را بیفكند، كه گاهی بشارت ها، شتاب ورزان را بی بند و بار می كند، و كاروانیان به او گفتند كه میان او، و آبادی های نجران و شام، مانعی [از دریا و دره] نیست، و او عصای خود را بیفكند و [خوشحال] به مقصد خود رسید، آن چنان كه مسافری در بازگشت [به وطن خود] شادمان است.

سپس به این اشعار، گفتار خود را افزودی:چون علی علیه السلام كشته شد، به عرب بگویید:[دیگر آزاد هستی،] هر چه خواهی انجام ده.

و عایشه گفت:ای پسر فاطمه! در علم غیب، همچون جد و پدر خود هستی. چه كسی این خبر را از من به شما داد؟ فرمود:این كه غیب نیست، زیرا آن را آشكارا گفتی، و از تو شنیدند، [بلكه] غیب، [از زمین] بیرون آوردن توست - [در تنهایی و تاریكی،] بی هیچ شعله ی آتشی [كه روشنایی دهد] - آن [كیسه ی دوخته از] جامه ی كهنه ی سبزی را كه در وسط خانه ی خود [پنهان] داشتی، و كف دست خود را [ناخواسته] به پاره ی آهنی زدی و زخمی كردی، و اگر نه این است، پس زنان همراه خود را نشان ده. آری، آن [كیسه] را - كه اموال نامشروع، در آن گرد آورده بودی - بیرون آوردی. و از آن چهل دینار [طلای ناب] - كه نمی دانستی وزن آن چقدر است - بیرون آوردی، و برای شادمانی از قتل امیرمؤمنان علیه السلام، در میان دشمنان او - از تیم و عدی - پخش كردی.

و عایشه گفت:ای حسن! سوگند به خدا! چنان است كه فرمودی، و به خدا، [با قتل علی] پسر هند بهبود یافت، و مرا نیز شفا داد.



[ صفحه 241]



و أم سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت:وای بر تو، ای عایشه! این رفتار از تو شگفت نیست، و من بر تو شهادت می دهم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله، در جمعی كه تو و ام ایمن و میمونه حاضر بودید، به من فرمود:ای ام سلمه! مرا در دل خود چگونه می یابی؟ عرض كردم:بی اندازه شما را نزدیك به خود می بینم [و دوست دارم]. فرمود:و علی علیه السلام را در دل خود چگونه می یابی؟ عرض كردم:همانند شما. فرمود:ام سلمه! سپاس خدا را از این نعمتی كه داری، و اگر علی را، همچون من دوست نمی داشتی، در آخرت از تو بیزاری می جستم، و نزدیكی تو به من در دنیا، سودت نمی داد. و تو [ای عایشه!] به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتی:و آیا این چنین است همه ی همسران تو، ای رسول خدا؟! فرمود:نه. و تو گفتی:نه به خدا! من در خود منزلتی برای علی علیه السلام نمی بینم، خواه ما را نزدیك خود كنی یا دور سازی. و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:بس است، ای عایشه!

عایشه گفت:ام سلمه! محمد صلی الله علیه و آله می میرد، و علی می میرد، و حسن نیز مسموم از دنیا می رود، و حسین نیز كشته می شود، همان گونه كه جدشان، رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو خبر داده است.

امام حسن علیه السلام فرمود:و آیا جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو نیز خبر نداد كه چگونه می میری و سرانجامت چه خواهد شد؟

عایشه گفت:به من جز خبر خیر نداده است.

فرمود:جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله، به من خبر داد كه تو با بیماری و خیارك - كه آن مرگ (شما) آتشیان است - می میری، و سرانجام تو و دار و دسته ات در آتش است.

عایشه گفت:حسن! چه زمانی؟

فرمود:آن زمان كه به تو خبر داد:با علی علیه السلام - امیرمؤمنان - دشمنی می كنی، و از خانه ی خود، امر و نهی كنان، بیرون می آیی، و بر شتر مسخ شده ای از سركشان جن - بكیر نام - می نشینی، و جنگی را راه می اندازی كه در آن، خون بیست و پنج هزار نفر از مؤمنانی را كه می پندارند تو مادرشان هستی، می ریزی.

عایشه گفت:آیا جد تو این خبر را داد یا از غیب گویی توست؟

فرمود:از علم غیب خدا و دانش پیامبرش و امیرمؤمنان علیه السلام است.



[ صفحه 242]



پس عایشه رو برگرداند و گفت:سوگند به خدا! هشتاد دینار صدقه می دهم [و این بلا را از خود برمی دارم]. و برخاست، و امام حسن علیه السلام فرمود:سوگند به خدا! اگر چهل قنطار [3] نیز صدقه بدهی، پاداشی جز آتش نخواهی داشت. [4] .


[1] حارس، نام ستاره آسماني است.

[2] بحارالانوار 92:58، ح 12.

[3] قنطار:مال بسيار.

[4] مدينة المعاجز 410:3، ح 946.